معرفی:
کتاب اوسنهی گوهرشاد، نوشته سعید تشکری، رمانی فانتزی و پست مدرن است که واقعهی تاریخی مسجد گوهرشاد را روایت میکند. اوسنه در لغت به معنای افسانه است. کتاب اوسنه ی گوهرشاد مجموعه داستانک به هم پیوسته فارسی و روایت خیالی هم گام با داستانی نو و مبتنی بر حقیقت، از واقعه 21 تیر، شهادت و سرکوب خونین قیام مردم در مسجد گوهرشاد و حرم مطهر رضوی و زندگی گوهرشاد بیگم در دوره تیموریان است. این رمان با استفاده از تکنیک فانتزی و جان بخشی به شخصیت های داستان در زمان های مختلف موقعیت های فوق العاده ای برای خوانندگان خلق می کند.
گزیده کتاب:
از وقتی شنیدی تلگرافی فوری برایت رسیده و به دفتر کارت رفتی و تلگراف را خواندی و برگشتی، ساعتی گذشته و تو دوباره اینجایی. عطر او را همیشه از میان آن همه دود سیگارهای برگ و عطرهای فرانسوی زنان دیگر و بوی الکل و شراب میتوانی حس کنی. همان عطر روز اول که تو را کنار ساحلی در استانبول جذب خودش کرد. حالا اینجایی. در پاریس. در مولن روژ که به اصرار برای او باز کردی. نمیدانی دلکندن از اینجا و پاریس همانقدر که برای تو سخت است، برای او هم سخت خواهد بود؟ اما چارهای نیست. اصلا دست خودت نیست. تو یک دیپلماتی و هر کجا دولت متبوعت بخواهد باید انجام وظیفه کنی. خوشحالی که پدر او، حسن خان، زمانی سفیر ایران در دولت عثمانی بوده، پس یقینا او خوب میفهمد که کار سیاست و صاحب منصبی دولتی بودن یعنی چه. هر چند پدرش را در سه سالگی از دست داده باشد. از دور او را میبینی. پشت میز دونفرهٔ همیشگی که مشرف به همهٔ کافه است و میتواند همه چیز را زیر نظر بگیرد و ببیند، نشسته است. درست نزدیک میز بار اصلی. صدایش میزنی. - خانم پاکروان! اما او مثل همیشه غرق در افکار خودش و مشغول خواندن کتابی است. این دنیایی بود که دوست داشت در یک کافهٔ کوچک بسازد و تو همه چیز را برایش مهیا ساختی تا به خواستهاش برسد.
دوباره صدا میزنی. - مادام پاکروان! صدایت را میان هیاهوی مولن روژ میشنود. نگاهش را از کتاب میگیرد و تو را نزدیک در ورودی کافه میبیند. همان لبخند که تو را مجذوب خودش کرد بر لبانش نقش میبندد. کتاب را میبندد و آن را روی میز و مقابلش میگذارد. جام شراب را برمیدارد و کمی بالا میآورد و به تو اشاره میکند. دست دیگرش را کمی بالا میآورد و برایت دست تکان میدهد.
این به معنای دعوت برای نشستن کنار اوست. مثل همیشه دعوتش را میپذیری و به اشارهٔ او نزدیکش میشوی. دست او را به نشانهٔ ادب میبوسی و کمی سر خم میکنی. - خانم پاکروان!
تعداد صفحه: | ۱۸۶ |
قطع: | رقعی |
وزن: | 160 گرم |
سال چاپ: | 1399 |
شماره چاپ: | ۱ |
شابک: | ۹۷۸۹۶۴۰۲۳۰۱۰۷ |
نقد خود را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *هیچ نقدی برای این برای این محصول نوشته نشده است.
پرسش خود را بنویسید.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *هیچ سوالی برای این برای این محصول پرسیده نشده است.