دورت بگردم

انتشارات: شهید کاظمی

نویسنده: فایضه غفارحدادی

دسته: ادبیات

موضوع: رمان

قطع: رقعی

شابک: ۹۷۸۶۲۲۲۸۵۲۷۵۷

تعداد فروشگاه

1 فروشگاه
۱۳۰,۰۰۰ تومان
فروشندگان این کالا

پخش شهیدکاظمی

۱۳۰,۰۰۰ تومان
توضیحات

معرفی:

سفرنامه حج؛ روایتی متفاوت و البته صمیمی از عظیم‌ترین کنگره سالانه دنیا کتاب «دورت بگردم» یادداشتهای سفر حج خانم نویسنده؛ فائضه غفارحدادی است که در خلال مطالب عرفانی همواره رگه‌هایی از طنز و اتفاقات بامزه را هم روایت می‌کند و لحن کتاب و نگاه نویسنده، سرزنده و بازیگوش است. سفر نویسنده چهل‌روزه بوده و عناوین نوشتاری به‌صورت قطعات کوتاهی هستند که با زمان مشخص شده‌اند. 

فائضه غفارحدادی که پیش از این سفرنامه‌هایی چون «دهکده خاک بر سر»، «سر بر خاک دهکده» و «سفرنامه الی... » را نوشته بود، در چهارمین سفرنامه خود یعنی «دورت بگردم» نگاه متفاوتی را نسبت به مسأله حج روایت می‌کند. او در کنار اشک‌ها و لبخند‌ها و اتفاقات ریز و درشتی که در آن سفر برای او رخ داده، زاویه دیدی تازه‌ای را درباره سفر معنوی حج به مخاطب نشان می‌دهد. کتاب با فصل‌هایی به‌نام «همه سال‌های گذشته»، «دو سال پیش»، «یک سال پیش» و.... شروع می‌شود. تفاوت «دورت بگردم» با سفرنامه‌های دیگر حج بیشتر به جنس دغدغه و نوع نگاه نویسنده درباره حج مربوط است که در طول سفر هم آن را ارتقا می‌دهد و تکمیل می‌کند. نویسنده با این سؤال وارد سفر می‌شود که چرا حج که باید اثرات اجتماعی و جهانی داشته باشد تا این حد فردی و خنثی برگزار می‌شود و برای پیدا کردن جوابش با زنان مختلفی از ملیت‌های متفاوت هم کلام می‌شود و خواننده را هم در جریان گفت‌و‌گو‌هایش قرار می‌دهد. 

خواننده «دورت بگردم» نجوا‌ها و صدا‌ها و بو‌ها و حالات و احساسات و جزئیات مشاهد شریفه را همراه نویسنده تجربه می‌کند؛ ولی در حرم‌ها و مشاهد شریفه باقی نمی‌ماند. با نویسنده به هتل و رستوران و بازار و مساجد محل می‌رود و از مکالمات هم‌کاروانی‌ها و سایر عوامل و آدم‌ها سردر می‌آورد. روایت‌های این کتاب در بخش‌های کوتاه با عناوینی خلاقانه تنظیم شده و طنزی که در قلم نویسنده وجود دارد، در متن تنیده شده و خواندن این سفرنامه را برای هر کسی که حج نرفته یا رفته و یا قرار است برود شیرین می‌کند.

برشی از کتاب:

مگر حج مال پیرزن پیرمرد‌ها نبود؟ مگر حج یکی از فروع دین نبود که می‌-توانست به ما مربوط نشود؟ مثل جهاد و زکات و امر به معروف و نهی از منکر که از سرمان باز کرده بودیم؟ مگر «و ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام» یک قسمت تزئینی از دعا‌های ماه رمضان نبود که صرفاً آرزویش می‌کردیم و رد می‌شدیم؟ مگر همه چاله چوله‌های زندگی‌مان را پر کرده و پول قلمبه مانده بود روی دستمان که به فکر حج بیفتیم؟ اصلاً مگر ثبت نام می‌کردند برا حج تمتع؟ ما فقط دو تا فیش عمره داشتیم که سیزده سال پیش خریدیم و آن قدر نوبتمان نشد که روابط ایران و عربستان به هم خورد و بساط عمره برچیده شد و آن‌ها هم تبعید شدند ته کشوی مدارک. پس چه شد که یکهویی به نتیجه رسیدیم برویم حج؟
خوراکی‌ها ساک‌هایمان را سنگین‌تر از وقت آمدن کرده بودند. یک بسته پذیرایی که اهدایی ملک سلمان به همه حاجی‌های ورودی به عرفات بود و بقیه‌اش هم مرحمتی کاروان خودمان. طهورا بسته‌های به قول خودش کینگ سلمان را باز کرده و همه را ریخته بود توی یک ساک دستی و می‌گفت مشاع است. هرکی هرچی دوست داشت از مال بقیه هم بخورد. چشم خودش دنبال پنکیک‌های خوشمزه بود. چشم من دنبال شکلات‌ها. سنگینی کیف من از کمپوت آناناس ظهر بود و کنسرو مرغ شب که میلش را نداشتم. چند قاشقی از عدس‌پلوی ظهر خوردم. مرد‌ها ساک خودشان را آورده بودند پای اتوبوس. خودشان بین صندلی‌ها جا دادندشان و معذورین و ویلچری‌ها را هم سوار کردند. اتوبوس راه افتاد. ابتدا به سرعت می‌رفت و کم‌کم نزدیک مشعر در ازدحام اتوبوس‌های دیگر افتاد. از معدود دفعاتی بود که در زندگی‌ام دلم خواست مرد باشم.

 سعی کردیم با خانم اندونزیایی سر صحبت را باز کنیم. اما حتی یک کلمه هم از عربی و انگلیسی متوجه نمی‌شد و طرحمان با سر توی دیوار خورد. می‌ماند فقط همان خانم مالزیایی در حال چرت زدن. فاطمه با شیطنت چشمکی زد و گفت: «اون قرآن رو می‌دی؟ » متوجه علت چشمکش نشدم؛ اما وقتی دیدم تکیه خانم مالزیایی به قفسه قرآن‌ها است به نقشه شومش پی بردم! طوری که بیدار شود قرآنی را برداشتم و به فاطمه دادم. اما دوست خوش‌خوابمان فقط کمی تکان خورد و چشم‌هایش را باز نکرد. فاطمه گفت: «نه این فونت قرآنش خوب نیست. یکی دیگه بده. » قرآن را با همان سایش و سر و صدا سرجایش برگرداندم و یکی دیگر برداشتم. دوستمان کمی چشم‌هایش را بازکرد و دوباره خوابید. چندباری مجبور شدیم قرآن‌های مختلف را از نظر فونت و ترجمه بررسی کنیم تا طعمه طرح مودت‌مان بالاخره بیدار شد و توانستیم با هم دوست بشویم! اسمش زاهده بود. سی‌وسه سال داشت و سه بچه شش ساله و سه ساله و پنج ماهه‌اش را به همسرش و مادرش سپرده و آمده بود.

اطلاعات محصول
تعداد صفحه: ۲۰۶
قطع: رقعی
وزن: 160 گرم
سال چاپ: 1402
شماره چاپ: ۱
شابک: ۹۷۸۶۲۲۲۸۵۲۷۵۷
نقد و امتیاز کاربران

نقد خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به این محصول امتیاز دهید.

نقد ها

هیچ نقدی برای این برای این محصول نوشته نشده است.

پرسش و پاسخ کاربران

پرسش خود را بنویسید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *
پرسش ها

هیچ سوالی برای این برای این محصول پرسیده نشده است.